نتایج جستجو برای عبارت :

غزلی ناب از مولانا "حسرت نراقی"

روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد.شمس به خانه ی مولانا رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید:آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟ مولانا حیرت زده پرسید:مگر تو شراب خوارهستی؟! شمس پاسخ داد:بلی. مولانا:ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!! ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.
ادامه مطلب
ای خجل از چهرهٔ تو آفتابآفتاب از عرصه شد در پیچ وتاب

شد سیه از خِجلت گیسوی دوستچهرهٔ ریحان در وی مُشکِ ناب

ساقیا جان بر لب آمد از عطشحُسن بذلِ باده باشد بی حساب

ساقی از مَخموری هندوی چشمآسمان را همچو من دارد خراب

پنجه دست لبم هرگز نشداز گل بوس رخ او کامیاب

باشد از بخت بدم یا از سپهرکو به پیش دشمنم دارد عتاب

هر چه گویم در حَقِش باشد خطاچون زنادانان نمی آید صواب

چشم حق بین هر که دارد آگه استنیست عیش دور کردن جز سراب

"حسرت"از الطاف ساغر عاقبتش
و شمس مولانا را از منبر خطابه به زیر افکند تا به او بفهماند:
نردبان این جهان ما و منیست
عاقبت این نردبان افتادنیست
لاجرم هر کس که بالاتر نشست
استخوانش سختتر خواهد شکست
مولانا از راس نردبانی بلند به زمین افکنده شد و تمام استخوانهای کبر و غرورش به سختی شکست،دشواری کنده شدن از منبر و خطابه و موعظه و پشت کردن بر شاگردان بر مولانا سخت مینمود ولی با درک اینکه هر موضوعی را میتوان از بعد دیگری هم دید این سختی را  با اغوش باز خوشامد گفت و بر دایره عشق
دریافت-مولانا محمد عمرعنوان: سرطان هرگز من را نخواهد کشتحجم: 130 کیلوبایتتوضیحات: داستانی واقعی از زندگی مولانا محمد عمر سربازیواقعه ای که به اوج ایمان و اعتقاد اشاره می کند.
هنگامی که پزشک معالج ایشان اعلام می کند که مولانا دچار سرطان شده اند، اما ایشان....
برای خواندن ادامه داستان بر روی «لینک-مولانا محمد عمر» کلیک کنید.
 
 
 
از حیله و دسیسه نترس. اگر کسانی دامی برایت بگسترانند تا صدمه‌ای به تو بزنند، خدا هم برای آنان دام می‌گسترد.
چاه کن اول خودش ته چاه است. این نظام بر جزا استوار است.
نه یک ذره خیر بی‌جزا می‌ماند، نه یک ذره شر. تا او نخواهد برگی از درخت نمی‌افتد. فقط به این ایمان بیاور.
 
قاعده های صوتی و تصویری را اینجا ببینید. کلیک کنید 
 
 
 
 
حتی اگر نقطه‌ها مدام عوض شوند، کل همان است. به جای دزدی که از این دنیا می‌رود، دزدی دیگر به دنیا می‌آید.
جای هر انسان درستکاری را انسانی درستکار می‌گیرد.
کل هیچگاه دچار خلل نمی‌شود، همه چیز سرجایش می‌ماند، در مرکزش… هیچ چیز هم از امروز تا فردا به یک شکل نمی‌ماند، تغییر می‌کند.
به جای هر صوفی‌ای که می‌میرد، صوفی‌ای دیگر می‌زاید.
 
قاعده های صوتی و تصویری را اینجا ببینید. کلیک کنید 
 
 
 
کلماتی که برای توصیف پروردگار به کار می‌بریم، همچون آینه‌ای است که خود را در آن می‌بینیم. هنگامی که نام خدا را می‌شنوی ابتدا اگر موجودی ترسناک و شرم‌آور به ذهنت بیاید، به این معناست که تو نیز بیشتر مواقع در ترس و شرم به سر می‌بری. اگر هنگامی که نام خدا را می‌شنوی ابتدا عشق و لطف و مهربانی به یادت بیاید، به این معناست که این صفات در وجود تو نیز فراوان است.
 
بشنویم
 
کلماتی که برای توصیف پروردگار به کار می‌بریم، همچون آینه‌ای است که خود را در آن می‌بینیم.
هنگامی که نام خدا را می‌شنوی ابتدا اگر موجودی ترسناک و شرم‌آور به ذهنت بیاید، به این معناست که تو نیز بیشتر مواقع در ترس و شرم به سر می‌بری.
اگر هنگامی که نام خدا را می‌شنوی ابتدا عشق و لطف و مهربانی به یادت بیاید، به این معناست که این صفات در وجود تو نیز فراوان است.
 
بشنوید
مادر دست می برد زیر گلو و با نوک انگشتش برآمدگی
سطح گلویش را نشان می دهد: به این میگن حسرت. دلم نمی خواهد به او بگویم یک عمر با حسرت زندگی کرده ام
و دیگر از آن هراسی ندارم.
چه توی گلویم باشد چه توی قلبم.
اما پشیمان می شوم و هیچ نمی گویم.
چون می دانم اگر این حرف را بزنم؛
یک حسرت به حسرتهای گلوی مادرم اضافه می کنم.
اصلا کدام مادر است که از اندوه فرزندش اندوهناک نشود؟
معصومه باقری
برشی از رمان جای من نیستی 
به نام خدا
اگر دقت بیشتری کرده بودم
اگر بیشتر فکر می کردم
اگر بی حوصلگی به خرج نمی دادم
اگر...
ولی این اگرها هیچ فایده ای ندارد
زمان از دست رفته و حسرت کشنده ای برایم به جای مانده
دنیا را می توان با این حسرتهای ریز و درشت سپری کرد
نشست و برای خود هزار اگر ساخت
اما امان از روزی که بزرگترین حسرت را با خود دارد
روزی که نامش با حسرت عجین شده است... 
نویسنده و محقق : اشکان ارشادی 
گویند که حضرت مولانا در روم هنگامی که اشعار فارسی می گفت. فردی وی را اذیت می کرد و چون حضرت مولانا پوستی سبزه و تیره داشت و فارسی شعر می گفت وی به مولوی میگفت : که شما هندی هستی و اصلا از زبان و پوستت معلوم است. خبر به گوش سلجوقیان روم و دیگر حکام رسید و ایشان در اتحاد گفتار گفتند : که کسی حق ندارد ، مولانا را بیازارد.
ادامه مطلب
#اخلاق_انتخاباتی 
 کاندیداها و هواداران آنان در فضای رقابت انتخاباتی اخلاق اسلامی را از یاد نبرند. اختلاف نظر امری طبیعی است اما آنچه ناپسند است اهانت ، تخریب و تهمت و بد رفتاری هاست که بر خلاف اخلاق اسلامی و حرام است.
مولانا ساداتی/مراسم نماز جمعه اهلسنت سراوان ۱۱ بهمن ۱۳۹۸
انحرافات اخلاقی شمس تبریزی و مولوی بلخی
شرم آور نیست؟
صوفی مشهور عبد الرحمن جامی در کتاب نفحات الانس از بزرگ ترین کتب صوفیه آورده است:
روزی مولانا شمس الدین (شمس تبریزی) از مولانا شاهدی (مفعول) زیبارو درخواست کرد. مولانا حرم (همسر) خود را در دست گرفته در میان آورد. (شمس تبریزی) فرمود که او خواهر جانی من است، نازنین پسری می.خواهم. (مولوی) فی الحال فرزند خود سلطان ولد را پیش آورد. شمس فرمود: حالیا اگر قدری شراب دست می‌داد ذوقی می‌کردیم. مولانا بیر
و مثال آن چنان باشد که شخصی در خواب می بیند که به شهری غریب افتاد و در آن جا هیچ آشنایی ندارد، نه کس او را می شناسد و نه او کس را. سرگردان می گردد. این مرد پشیمان می شود و غصه و حسرت می خورد که من چرا به این شهر آمدم که آشنایی و دوستی ندارم. و دست بر دست می زند و لب می خاید. چون بیدار شود نه شهر بیند و نه مردم. معلومش گردد آن غصه و تاسف و حسرت خوردن بی فایده بود. پشیمان گردد از آن حالت و آن را ضایع داند. باز باری دیگر چون در خواب رود خویشتن را اتفاقا در چ
خبری اگر شنیدی ز جمال و حسن یارمسر مست گفته باشد من از این خبر ندارم شب و روز می بکوشم که برهنه را بپوشمنه چنان دکان فروشم که دکان نو برآرمعلمی به دست مستی دو هزار مست با ویبه میان شهر گردان که خمار شهریارمبه چه میخ بندم آن را که فقاع از او گشایدچه شکار گیرم آن جا که شکار آن شکارمدهلی بدین عظیمی به گلیم درنگنجدفر و نور مه بگوید که من اندر این غبارمبه سر مناره اشتر رود و فغان برآردکه نهان شدم من این جا مکنید آشکارمشتر است مرد عاشق سر آن مناره عشق
امروز رفتم دانشگاه تربیت مدرس  و فقط حسرت خوردم که چرا یه سال دیگه پشت کنکور نموندم و دولتی قبول نشدم اگه میموندم حتما دولتی میوردم الان دچار این حال نمیشدم .
تصمیمات اشتباه و خسته شدن از زندگی بدجور حسرت بعضی چیزا رو رو دل ادم میزاره.
دو جنبه شاعرانگی و عرفانی مولانا
مساله دیگری که امروز می‌خواهم توجه دوستان را جلب بکنم بر اینکه، مولانا دو جنبه دارد: یک جنبه «شاعرانگی» و یک جنبه «عرفانی». خیلی کم به جنبه شاعرانگی مولانا توجه شده است. مولانا در قله قاف شعر فارسی قرار دارد. تازه این پژوهش‌های جدید به این نکات و ظرایف و پیچیدگی‌ها و رموز شاعرانگی مولانا پرداخته‌اند، مخصوصا با توجه به معیارهای نقد ادبی مدرن، در مثنوی (این شاعرانگی‌ها را) کشف می‌کنند و از این لحاظ خیلی جال
مولانا محی الدین بن بدرالدین اناری از اخترشناسان سده 10 هجری قمری بوده است.شاه عباس صفوی به این شتاره شناس اناری،اعتقاد زیادی داشت.
مولانا محی الدین بن بدرالدین انار،سال1012 هجری قمری را سالی پرحادثه پیش بینی کرده بود که همین گونه هم شد.دراین سال،شاه عباس صفوی به ارمنستان لشکرکشی کرد.شاه عباس در این مقطع،پس از فتح تبریز،اقدام به باز پس گیری ولایات از دست رفته ایران در آذربایجان،ارمنستان،گرجستان و شروان نمود که در زمان پدرش از ایران جدا گشته
صبحی دوباره با یکی از دوستان(****) رفتیم که به کتابخونه باغ اکبریه سربزنیم برای اینکه اونجا کتاب با موضوع علوم اجتماعی بیش تر داشت
از قضا نوشته بود از 6مهر تا 20 مهر بسته است ...
کنارش کتابخونه امام رضا بود رفتیم
بپرسیدم از مسئولش که میشه بدون عضویت از بخش سالن مطالعه استفاده کرد گفت : بله 
بعد راه افتادیم سمت خوابگاه تو راه کتابخونه و خوابگاه دانشگاه علوم پزشکی بیرجند هستش هر وقت از کنارش رد میشم دلم انیش میگیره یه چیزی مثل یه بغض ،حسرت و شکست تم
مولانا شیخ محمد فقیه اناری،فقیه و مجتهد و از شاگردان شیخ بهایی بوده و نزد او علوم دینی،حدیث،هندسه،منطق،ریاضی،طب و علوم غریبه را فرا گرفته بود و ازشیخ بهایی اجازه روایت حدیث و اجتهاد و صدور فتوا داشت.
شیخ بهایی دانشمند نامدار قرن دهم و یازدهم هجری که در دانش های فلسفه،منطق،هیعت و ریاضیات تبحر داشت.در حدود 95 کتاب و رساله از او در سیاست،حدیث،ریاضی،اخلاق،نجوم،عرفان،فقه،مهندسی و هنر و فیزیک بر جای مانده است.یونسکو به پاس خدمات وی به علم ستار
هر چه از خوشه راحت که دل آورده بدستسوخت برق جگر سوخته از خرمن ما


حکمت ناله ی مرغان چمن مکشوف استاز شرارِ شُعَل آه تَف شیون ما

صاحب گلشن و گل ما وهزاریم ولیاشک چشمت گل ما دامن ما گلشن ما

میکشان را سرِ کاری به نصیحت مَنمودواعظ و قاضی وشیخ است زحق رهزن ما

هیچ بیمی نَبُوَد از ستم دوست مگرکه شود باعث شادی دل دشمن ما

عاقبت دست تطاول به تقاضای رقیبکرده یکباره قبا هیئت پیراهن ما

کرد درد و غم هجر تو جهان کبر آمدکه از او گشته کنون تیره دلِ روشن ما

(حس
 
+ میدونم یه روزی میرسه حسرت این روزا رو میخورم. که چه چیزایی رو به خاطر یه دروغ بزرگ و ادامه دار از دست دادم!! چه ثانیه ها و لحظاتی رو...
 
+ ضربانم از صبح نا منظمه و قلبم تو حلقمه. پالسای دستگاهم رو  حس میکنم همش.
 
+ پرتو های لعنتی... 
 
+ خیلی حالم افتضاحه امشب. وحشتناکم!!
 
:|
 
 
مولانا شیخ محمد فقیه اناری،فقیه و مجتهد و از شاگردان شیخ بهایی بوده و نزد او علوم دینی،حدیث،هندسه،منطق،ریاضی،طب و علوم غریبه را فرا گرفته بود و ازشیخ بهایی اجازه روایت حدیث و اجتهاد و صدور فتوا داشت.
شیخ بهایی دانشمند نامدار قرن دهم و یازدهم هجری که در دانش های فلسفه،منطق،هیعت و ریاضیات تبحر داشت.در حدود 95 کتاب و رساله از او در سیاست،حدیث،ریاضی،اخلاق،نجوم،عرفان،فقه،مهندسی و هنر و فیزیک بر جای مانده است.یونسکو به پاس خدمات وی به علم ستار
تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من
پیاده میروم و همرهان سوارانند...
 
همه یا رفتند یا دارند میرند.
فقط من موندم و چند نفر دیگه..
حس جاموندن خیییلی حس بدیه.
حسرت خوردن...
حسرت و افسوس اون دنیا چندییییین برابره.
 
* الهی بحق حسین و آبروی حسین ما را ببخش و پای حرکت بهمون بده.
 
 
_ چرا آدم‌هایی که محکوم به نابودی‌ هستند را دوست داریم؟_ زیرا در یادها بیشتر و بهتر می‌مانند._ موجودات روان پریشی که می‌خواستند در یادها بمانند. با پرداختن چه بهایی؟_ به هر قیمتی.
* عنوان نوشت:نگاه صوفی ِ ناخواناجهان پریشی ِ مولانادهان پریشی ِ مولاناتو خانقاه منی؛ با منبچرخ و یاحق و یاهو کن
 
گر دامنِ وَصلَش نَشَود دَسترَسِ مابیرون رَوَد از غالبِ بی جان نَفَسِ ماوَه وَه زِمِی و مِیکده گر جرعه‌ی جامیزیبَد که زَنَد خَنده به عَنقا مگسِ مامرغِ دلِ ما در قفس افتاده که شایدبازی، به تماشا گُذَرَد بَر قَفَسِ ماپیوسته به صحرا رَوَد اَز ما خَبَرَش نیستاِی وای بَر اَحوالِ دِلِ  مُحتَبَسِ  مابا زحمت‌ِ پاسِ دَر و دربانیِ جانانشادم که بُوَد در کفِ لُطفَش مَرَسِ ما حاصل نَشُده هیچ مَراکویِ خَراباتبُرهان و دَلیلِ سُخَنِ ما قَبَسِ ماجان م
زندگینامه مولوی (جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولانا)


نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده ودر دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»؛ «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است.
ادامه مطلب
حالا که سالهای پایانی دهه سوم زندگی‌ام را می‌گذرانم، باز می‌گردم و به گذشته می‌نگرم و از خود می‌پرسم در این سه دهه، حسرت چه چیزهایی را دارم؟ در واقع سؤال اصلی برعکس است. پرسش از این است که از چه چیز بیش از همه لذت برده‌ام؟ امّا این سؤال ممکن است گمراه‌کننده باشد از آن جهت که بسیاری از لذایذ دم‌دستی را متبادر می‌کند. امّا وقتی از خودم می‌پرسم چه کاری بود که می‌توانستم انجام دهم و ندادم و حسرت کدام یک بر دلم مانده است، دقیق و سر راست می‌ر
واقعیتش اینه که من از به خاک سپرده شدن آرزوهام ناراحتم و این روزها مدام این قضیه جلوی چشممه و مرتبا برام سوال پیش میاد که چرا من؟!! چرا بین این همه آدم من؟!! حسرت میخورم و بعد یادم میاد حسرت اون دنیا چندیین برابره و اصلا قابلقیاس با این دنیا نیست.
گاهی نمیشود که نمی شود که نمی شود...
گَر به چُوگان کَفَش بخت رساند سَرِ مامی نَهد بر سَر ما دستِ فَلَک افسرِ مادر طواف حرم کعبهٔ کوی تو برفتهمچو مُرغِ کفِ بازیچه طفلان برِ ماگر نداری سَرِ آبادی دل های خرابکو کجا رفت و چه شد رَحم به‌ چشم تر مانالهٔ ما نَبُود از سِتَم بخت٘ نگونروی ما شد سیه از تیرگی اخترِ ماباشد از دوست عجب آنکه کند سِیر جهاننکند میلِ تماشای سرِ بسترِ ماسرِ کاری نَبُود هیچ به اَبنای زمانگر لبالب شود از دختر زَر ساغر ماخشک شد خشک ز بی آبی الطاف بُتاننَخل امّید دل
لیست حضور غیاب رو بیرون آوردم داشتم حضور غیاب میکردم یهو رسیدم به اسم شمس تبریزی خوندن نام شمس تبریزی کافی بود تا  صدای قهقه خنده توی کلاس بلند بشه 
سرم رو چرخوندم طرف بچه ها تا شمس رو پیدا کنم  یه پسر تپل که از اول کلاس مزه پرونیاش رو مخم  بود خودشم داشت میخندید یهوو گفتم فیلمتم که نذاشتن ساخته بشه خیلی شیرین زد توی پیشونیش گفت هعی استاد دیشب اگه بدونی مولانا چه داغون بود سه شبه با دیازپام خوابش میکنم صدای خنده ها بلند تر شد 
بعد گفتم خب چرا
کرده ام بند زنجیر توان شیون رابسته ام با لب خود روزنه گُلخن‌ رامژده مرغان گلستان که زچشم تَر مَنکرده ام کُلشن فردوس بَرین دامن راگفته ام نام دلش آهن وخوش می دانمکرده ام جُرم که تهمت زده ام آهن راتَن نرمش بُوَد آزرده ز دیبا و پَرندمُژه حور نیاید نخ پیراهن رارستگاری است نصیب دل مَسرور سکوتلازم است قطع زبان ناحیه سوسن رامی کشد هر نفسم دوست به نحوی که نَکُشتدشمنی با همه خصمی نُکُشَد دشمن رافتنه چشم تو صَد خرمن و تاب دل منخوشه خوار خوشه کجا حوصل
مولانا!امشب از گیسوان خاک گرفته ام تار مویی جدا کرده ام و رشته ای از قلبم به نام اعظمت رسانده امباید قلبم را بگیرم در دستکه مبادا گرد و غبار غفلتم تار مو را چرکین کندباید قامتم را برسانم ب نورتتا فاصله، سایه بر حیاتِ بی ارزشم نیاندازدباید زبانم را بی وقفه به نام مباکت متبرک کنمتا جویبار کلامم از چشمه ی زلال وجودت منفصل نگرددباید نامت را چون کتیبه ای از پلک هایم بیاویزمتا جهانم را جز نامِ تو نبینممولانا!ای قرصِ قمرِ نقره پاشِ بنی هاشمتمام عم
ریشه‌ی بی قراری های ما چیست؟
مولانا بر این باور بود که:
جمله ی بی قراری ات از طلب قرار توست
طالب بی قرار شو تا که قرار آیدت
می گوید: علت بی قراری های ما از قرار جویی و ثبات طلبی های ما نشأت می گیرد، اما اگر طالب بی قرار باشیم و اذعان کنیم که همه چیز در معرض تغییر و تحول است آن گاه به آرامش دست خواهیم یافت.
به جای آنکه از لحظه ای که در آن هستیم لذت ببریم ، سعی می کنیم با عکس گرفتن، آن لحظه و خاطره را تصاحب کنیم و...
 شاید یک نتیجه این تمایل ما به داشتن
 نیست در عالم ریا و رَهزنی قانونِ ماشاهدِ رِندیّ ما باشد لب میگونِ ما

گر نباشد کشتنم طاعت ندارد هیچ جرمچون که شد حکمِ اَزل‌ بر صلّ سبکِ خون ما

آب شد از آتش عشق تو جسم خاکیمچاره کن از یاد کاکُل خاطرِ محزون ما

از خیالِ نرگس شَهلایِ جانان شد خرابخلوتِ خاکِ گلستانِ دلِ مفتونِ ما

می زند سنگِ تطاول‌آسمان بر سینه اماز هوایِ خواهشِ بختِ بَدِ وارونِ ما

در دلِ خوبان نباشد رحم وَرنه لیلی امبی خبر هرگز نگردد از دلِ مجنونِ ما

با هزاران شادکامی دوش "ح
من که از حسرت دیدار تو کورم سال ها در تن خود زنده به گورم در گلو قوت فریاد ندارم اشک دل می شکند سنگ صبورم خانه ام را سرم آوار نکن باز عشق زد تیشه بر آن کوه غرورم آسمان تا به زمین راه کمی نیست خاک چشمان تو شد راه عبورم یا مرا یا خبرم را برسانید آه می میرم از این غم ز تو دورم خط زدم فاصله ها را نرسیدی ماهی مرده ی این تنگ بلورم پس بده بال و پرم را قفسی نیست چشم را بسته و مشکوک به نورم #الهام_ملک_محمدی
فکر می کنید مولانا اسم کتابش را چگونه انتخاب کرده است؟ 
برخلاف دیگر شعرا، او در قید و بند اسم نبوده
و اسم کتابش را مثنوی معنوی گذاشته! مثنوی که یک قالب شعریست...
فکر می کنید مولانا اولین بیت کتابش را چگونه آغاز کرد؟ بر خلاف دیگر شعرا که با نام خدا شروع کرده اند...
بشنو این نی چون حکایت می کند   از جدایی ها شکایت میکند
این بیت سرآغاز اشعار مولاناست...
که در آن نی، استعاره از انسان است و مصرع دوم اشاره دارد به جدا افتادن انسان از اصل خویش
و اینکه اگ
شیخ‌الاسلام مولانا عبدالحمید، به‌منظور شرکت در کنفرانس «الإسلام؛ رسالة الرحمة و السلام» (اسلام؛ پیام‌آور مهربانی و صلح)، امروز پنج‌شنبه (8 فروردین 1398) تهران را به مقصد موسکو ترک کردند.
به گزارش شریعت نیوز  ، کنفرانس «اسلام؛ پیام‌آور مهربانی و صلح» که توسط سازمان امور اسلامی و افتای چچن برگزار می‌شود، از امروز پنج‌شنبه (28 مارس/ 8 فروردین) آغاز و تا شنبه (30 مارس/ 10 فروردین) ادامه خواهد داشت.
اختتامیۀ این کنفرانس قرار است 10 فروردین در شهر "گ
شیخ‌الاسلام مولانا عبدالحمید، به‌منظور شرکت در کنفرانس «الإسلام؛ رسالة الرحمة و السلام» (اسلام؛ پیام‌آور مهربانی و صلح)، امروز پنج‌شنبه (8 فروردین 1398) تهران را به مقصد موسکو ترک کردند.
به گزارش شریعت نیوز  ، کنفرانس «اسلام؛ پیام‌آور مهربانی و صلح» که توسط سازمان امور اسلامی و افتای چچن برگزار می‌شود، از امروز پنج‌شنبه (28 مارس/ 8 فروردین) آغاز و تا شنبه (30 مارس/ 10 فروردین) ادامه خواهد داشت.
اختتامیۀ این کنفرانس قرار است 10 فروردین در شهر "گ
توفیق‌هایی را که به دست می‌آوریم خیلی وقت‌ها با عجب و ریا خرابشان می‌کنیم، اما حسرت‌های معنوی‌مان کم‌تر به چشم می‌آیند و کمتر آفت می‌خورند؛ مثل بادمجان بم!جوجه‌ی زیارت‌های‌مان را آخر پاییز قیامت می‌شمارند. آن‌جا معلوم خواهد شد با این همه سلفی و استوری و پز و کلاس، چندتا زیارت آفت‌نزده ته نامه‌ی اعمال‌مان مانده. شاید آن روز بیشتر نان حسرت کم‌توفیقی را بخوریم تا نان کارها و دست‌آوردهایی که کلی گردوخاک کردیم بعدش! بعید است خدای او
نظر علیرضا جهانبخش در مورد فوتبال ایران
جهانبخش: همینطور پیش برویم حسرت قهرمانی ۱۰۰ ساله می‌شود





بازیکن تیم ملی فوتبال ایران گفت: اگر همینطور پیش برویم حسرت قهرمانی در آسیا برایمان ۱۰۰ ساله می‌شود.
ادامه مطلب
در جمادی الاخر سال 672 مولانا را فرمان رسید که : 
" ای صاحب نفس مطمئن ، به سوی پروردگارت باز گرد ،در حالی که تو از وی خشنود و او از تو خرسند است " 
این فرمان بازگشت و صفیر عرش بصورت بیماری " حمای محرق " بر مولانا در آمد و او را از پای بینداخت . مولانا پیش از این گفته بود که در مرگ من تهمت بر سبب ها منهید که : 
این سبب ها در نظر ها پرده هاست 
که نه هر دیدار صنعش را سزاست 
بیماری ناگهانی مولانا شهر قونیه را به تشویش و اضطراب انداخت و خویشان و مریدان شفاک ا
تو برام مثل بوسه اخرمادر رو پیشونی پسر سربازشی،تو برام مثل اخرین بادوم تلخ بین بادوم های شیرینی،تو برام مثل سرکوفت های گاه و بیگاه پدری،تو برام درست مثل چشم های دریده شکارچی رو سرخی خون آهو نگون بخت تلخی،حسرت نبودنت درست مثل حسرت پاک کردن جواب سوال درست تو امتحانه مهم اخرساله،تو برام مثل اون کفش قشنگ ته جا کفشی که هر بار بعد پوشیدنش پاهام تاول میزنه دردناکی،تو برام مثل عدالت،حقیقت تلخی،مثل قهوه تلخی که نمیارزه به کلاسش،مثل قهوه قاجار تلخ
بوعلی طوسی که پیرِ عهد بود // سالِکِ وادیِ جدّ و جهد بود
آن‌چنان جا کو به ناز و عز رسید // من ندانم هیچکس هرگز رسید
گفت فردا اهل دوزخ زار زار // اهل جنت را بپرسند آشکار
کز خوشیِ جنت و ذوق وصال // حال خود گویید با ما حسبِ حال
اهل جنت جمله گویند این زمان // خوشیِ فردوس برخاست از میان
زانکه ما را در بهشت پُرکمال // روی بنمود آفتاب آن جمال
چون جمال او به ما نزدیک شد // هشت خُلد از شرم آن تاریک شد
در فروغِ آن جمالِ جان‌فشان // خُلد را نه نام باشد نه نشان
چون ب
بوعلی طوسی که پیرِ عهد بود // سالِکِ وادیِ جدّ و جهد بود
آن‌چنان جا کو به ناز و عز رسید // من ندانم هیچکس هرگز رسید
گفت فردا اهل دوزخ زار زار // اهل جنت را بپرسند آشکار
کز خوشیِ جنت و ذوق وصال // حال خود گویید با ما حسبِ حال
اهل جنت جمله گویند این زمان // خوشیِ فردوس برخاست از میان
زانکه ما را در بهشت پُرکمال // روی بنمود آفتاب آن جمال
چون جمال او به ما نزدیک شد // هشت خُلد از شرم آن تاریک شد
در فروغِ آن جمالِ جان‌فشان // خُلد را نه نام باشد نه نشان
چون ب
دانلود کتاب نورالوحدت
 دانلود کتاب نور الوحدت  کتاب نور الوحدت معرفی کتب اخلاقی و عرفانی  مجموعه رسائل عوارف المعارف‌ (کتاب)  دانلود رایگان کتاب نور الوحدت  دانلود رایگان کتاب نور الوحدت  نور الوحدت رساله نور وحدت  شیعه  تعداد منبع دیجیتال  مجموعه رسائل عوارف المعارف  نسخه آزمایشی  متن کتاب دانشنامه ادب فارسی  مرور بر اساس نوع مدرک  معارف العوارف: حق الیقین. رساله کنز الاسرار نوریه. ترجیع بند  کردستان عراق و زبان فارسی/Курдистони Иро
در این شهردر این آبادی که می وزد سکوت خزان در این بهاران بی عشق و عاشقیمی دمد  همچنان فریاد سیاهی های مرگدر این ناگواری های روزگاراندر حسرت یک دیدار ساده ام!
 
خسته از سایه های فرار کرده از خورشیداین مردمان فراری از دیدار ماهمن در این شب بلند بی فردادلخوش لمس گیسوان توحتی در خوابم....
من در این شهر بی ذوق ترانهدر حسرت یک لحظه شنیدن صدایتمشتاقم به دیداری کوتاه،آنقدر کوتاه که بگویم از ژرفای وجودم:دوستت دارم ای همه راز و نیازم....
تو میمونی و ی میل و نفس سرکش که اتیشت میزنه از درون، ولی به علت اینکه‌سرت شلوغ شده و سنت رفته بالا،بخوانی هم نمیتونی کاری کنی.جونشو نداری.پس ‌سه تا حسرت برات تازه میشه؛
یکی اینکه چرا جون نداری ازش استفاده کنی و عکس حسرت میخوری.
دو اینکه چرا اصلا تا جوانش بودی رامش نکردی ک اینطوری تو پیری و ناتوانی اذیتت نکنه.
و از همه مهمتر این که میفهمی مقابله ات با خواهش نفسانی  به خاطر تقوا هرگز نیست! بلکه به خاطر حال نداری و جون نداشتنه!بنابراین دروازه ها
امروز را از وحشت فردا فردا را در حسرت امروز حالم ، از ترس رسوایی قالم ، در حسرت نه رفتن روزگار سرد می گذرد سرد این زنانه بودن ها و آن مردسالاری ودرین میانه پوچ می شود هیچ می شود همه انسان بودن همه عشق ورزیدن همه صداقتهای نا باورانه و تنهایی ؛   چون بختکی گلو گیر می شود ؛  ثانیه ، ثانیهِ زندگی را واز این همه تنها ؛ حسرت زندگیِ برباد رفته به جای می ماند تلخِ تلخ چون طعمِ فریب
متن تصنیف غزلی از مولانا جلال الدین رومی
ما همگان محرمیم آنچ بدیدی بگوای شه و سلطان ما ای طربستان مادر حرم جان ما بر چه رسیدی بگونرگس خَمار او ای که خدا یار اودوش ز گلزار او، هر چه بچیدی بگوای شده از دست من چون دل سرمست منای همه را دیده تو آنچ گزیدی بگوعید بیاید رود عید تو ماند ابدکز فلک بی‌مدد چون برهیدی بگودر شکرستان جان غرقه شدم ای شکرزین شکرستان اگر هیچ چشیدی بگومی‌کشدم می به چپ می‌کشدم دل به راسترو که کشاکش خوش است تو چه کشیدی بگومی به ق
یک پرستار استرالیایی بعد از 5 سال تحقیقاتش در خانه‌های سالمندان ، بزرگترین حسرت‌های آدم‌های در حال مرگ را جمع کرده و 5 حسرت را که بین بیشتر آدم‌ها مشترک بوده منتشر کرده است !
1 - کاش به خانواده‌ام بیشتر محبت می‌کردم مخصوصا پدر و مادرم2 - کاش این قدر سخت کار نمی‌کردم3 - کاش شجاعتش را داشتم احساساتم را با صدای بلند بیان کنم4 - کاش رابطه‌هایم را با دوستانم حفظ می‌کردم5 - کاش شادتر می‌بودم و لحظات بیشتری می‌خندیدم.* من احتمالا از شماره 2 پشیمون ب
تصویر حسام منظور که در فیلم «مست عشق» به کارگردانی حسن فتحی منتشر شد.
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روابط عمومی فیلم، تصویر حسام منظور که در فیلم «مست عشق» به کارگردانی حسن فتحی منتشر شد. منظور در نقش حسام‌الدین چلبی، همنشین و شاگرد مولانا ایفای نقش خواهد کرد.
 
شهاب حسینی، پارسا پیروز فر، ابراهیم چلیکول، هانده ارچل، سلما ارگچ، بنسو سورال، بوراک توزکوپاران و بوران کوزوم سایر بازیگران «مست عشق» هستند.
تهیه کننده این فیلم مهران برومند است
 پست شب جمعه رو از وضعیت امروز واتس آپم انتخاب کردم. امشب بالاجبار برنامه دورهمی رو میدیدم؛ یه دفعه این فکر به ذهنم خطور کرد که چطور این برنامه با جمعیتی حدود صد و صدوپنجاه نفر باید برگزار بشه ولی نماز جماعت ها و جمعه ها و هیئات باید تعطیل بشه.!!!
از اوایل هفته تصمیم گرفتم که حتما سه شنبه شب تو جلسه هیئت هفتگیمون شرکت کنم و الحمدلله همینطور هم شد و خدارو شکر که خیلی چسبید وخیلی دوست داشتم. همیشه به خوم میگم زمانی می آید که حسرت این دورهمی ها رو م
Something you always think "what if..." about
خیلی چیزها هست ولی شاید به شکل کلی بتونم بگم که چی می شد اگه از اون روزها بهترین استفاده رو می کردم، بهتر عمل می کردم... و حواسم بیشتر می بود...به کارها، رفتارها و خیلی چیزای دیگه...و خیلی چیزای دیگه...
اما خب متاسفانه نمی شه کاریش کرد! کاریه که شده!
ولی چی می شد اگه حسرت گذشته رو نمی خوردم؛ نمی خوردیم :(
یاد یه جمله ای افتادم که می گفت آدما تو اواخر عمر بیشتر حسرت کارهایی رو می خورن که نکردن!  
*روز یازدهم چالش به تاریخ یازده
قونیه Konya شهری در جنوب آنکارا پایتخت ترکیه که امروزه به خاطر حرم مولانا شعر سرا حاذق اهل ایران آوازه جهانی پیدا کرده است . ( با اسم بدون نقص مولانا جلالالدین محمد بلخی رومی در ادبیات انگلیسی ) قونیه یک توشه پایتخت پاد شاه رومی بود که در ترکیه تحت عنوان Anadolu Selçukluları شناخته می شود , وضعیتی که در سود اکثری از به جا مانده معماری روز جاری به چشم میخورد از اثرها اوست .
ادامه مطلب
یک اثر هنری ، علاوه بر زیبایی هایی که داره، باید مفهوم خاصی رو هر بار ارائه کنه. مفاهیمی چون عشق، زندگی، دوس داشتن، امید، بخشش و ... ذات هنر انتقال مفاهیم از طریق ناگفتنی هاست. نقاشیخط یک هنر اصیل ایرانیه که به شما مفهوم میده. اثر الهی ، شاهکار خانم سارا ارجمند با شعر ماندگار مولانا، جلوه ی دیگه ای داره که دعوت میکنم حتما ببینیدتابلو نفیس الهی ، اثر سارا ارجمند با شعری از مولانا
برنامه سفر به بهشت اندیشه ها برنامه ای در مورد حضرت مولانا است که شبکه چهار سیما تولید کرد در این برنامه که در شهر قونیه ترکیه و شهر خوی ضبط شده است کارشناسان و اساتید ادبیات درباره مولانا، افکار و اندیشه های او صحبت می کنند. 
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
قسمت چهارم
قسمت پنجم
قسمت ششم
قسمت هفتم
قسمت هشتم
قسمت نهم
به نوعی از رقص صوفیانه شامل چرخش بدن همراه با حالت خلصه، یعنی نوعی ربودگی برای اهداف معنوی گفته می شود.سماع دیرینه تاریخی دارد و در اسلام موافقان و مخالفان زیادی در این دین پیدا نموده است. سماع در لغت به معنی شنیدن، شنوایی، آوای گوش نواز، رقص و وجد است.و در تعبیر صوفیات ترانه عرفانی توسط مطرب و مطربان است. ار آنجا که این پدیده گاه به رقص و دست افشانی می انجامد سماع گفته می شود. 
صائب تبریزی در این مورد می فرماید:
ذرات جهان را در سماع آورده است 
به گزارش شریعت نیوز نشست مسئولین مکاتب خواهران شهرستان سراوان بزرگ (سراوان، مهرستان وسیب و سوران) به میزبانی مکتب فاطمه الزهرا بخشان امروز پنج‌شنبه ۱۰ بهمن‌ماه برگزار گردید.
تلاوت آیاتی از کلام الله مجید توسط قاری محمد سپاهی آغازگر این نشست معنوی بود.  بعد از آن مولوی محمود یکی از مدرسین مکتب فاطمة الزهراء، به مهمانان این جلسه خیر مقدم عرض نمود.
پس از آن مولانا محمداسحاق سپاهی مسئول شورای سراوان سخنانی را ایراد نمودند. سپس مولانا احمد ن
خیلی دلم میخواد همه چیو بزنم کنا ودوباره کنکور بدم!
اما هم حال روحیم هنوز داغونه
هم هزینه کردم برا این 3ترم
هم پول ندارم کتاب بخرم ویه جورایی از خانوادم میترسم!
حسرت پزشکی به دلم موند...
گرچه ژنتیک پزشکی هم میشه خوند با رشتم !
نمیدونم شاید از سال بعد کنار دختر خالم که میره نهم بخونم هرسال کتاباشو!
دلم میخواد قایمکی بخونم بدون اینکه کسی بفهمه!
نمیدونم چی میشه!
 
پ ن :کاش دوستی بود بشه باهاش حرف زد.قدم زد ویه دل سیر از دلتنگیات گفت...
فکر می کنید مولانا اسم کتابش را چگونه انتخاب کرده است؟ 
برخلاف دیگر شعرا، او در قید و بند اسم نبوده
و اسم کتابش را مثنوی معنوی گذاشته! مثنوی که یک قالب شعریست...
 
بشنو این نی چون حکایت می کند   از جدایی ها شکایت میکند
این بیت سرآغاز اشعار مولاناست...
که در آن نی، استعاره از انسان است و مصرع دوم اشاره دارد به جدا افتادن انسان از اصل خویش!
و اینکه اگر انسان مانند نی درونش خالی از حسد و کینه و امراض شیطانینباشد نمی تواند آواز انسانیت سر دهد!
بچگیام آروم و گوشه گیر بودم، جایی میرفتم مهمونی ساکت یه گوشه می‌نشستم وبه بازی کردن بقیه نگاه میکردم و منتظر بودم یکی از بچه ها بگه که باهاشون بازی کنم یا اینکه مامانم اجازه بده تا برم و باهاشون بازی کنم ، اما بیشتر وقتا این اتفاق نمی افتاد و بچه و مامانم اینقد سرگرم صحبت و بازی بودن که من رو یادشون میرفت. این بود که همیشه تو حسرت اون لحظه بودم حتی اگه جایی دیگه هم بازی می‌کردم بازم فکرم تو موقعیت قبلی بود و حسرت میخوردم. الان که بزرگ شدم هم ه
می شه گفت شاخص ترین شاعران در حیطه ی غزل پست مدرن "سید مهدی موسوی" و "فاطمه اختصاری" هستن.
در زمینه ی رمان پست مدرن و داستان کوتاه پست مدرن هم می تونیم از "بهمن انصاری" اسم بیاریم، که گویا اولین رمان پست مدرن تاریخ ادبیات فارسی ایران (به نام "مسلخ روح") رو منتشر کرده و یه مجموعه داستان به نام "سرزمین جذامی ها" داره که حدود نیمی از داستان هاش در سبک پست مدرن هستش.
-------
یکی از اساسی ترین ویژگی های غزل پست مدرن، اینه که زمان نداره! یعنی نویسنده (اگه کتاب
وقتی معرفی مولانا حرام می شود.                                                
 
چند سال پیش در یکی از مراکز آموزشی ، در کلاس فارسی عمومی ، بحث مولانا و مثنوی مطرح شد.
سوال کردم:
چند نفر مثنوی را مطالعه و با مولوی آشنایی دارند؟
آشنایی در حد کلاس های دبیرستانی بود.
دوباره سوال کردم ، چند نفر کتاب مثنوی را دیده اند؟
فقط یک نفر پاسخ داد : در کتابخانه این کتاب را دیده است ؛ اما مطالعه نکرده است.
بحث به شمس تبریزی کشیده شد  و دوباره سوال کردم: کسی با شمس تبریز
دینداری نکردن حسرت آفرین است، دیدن، شنیدن و گفتن هر چیز بی ارزش و گناه‌آلودی حسرت‌آفرین است، در خدمت خدا نبودن و برای رضای خدا کسب‌‌وکار و تجارت نکردن حسرت آفرین است و در نهایت بهره نبردن و استفاده نکردن از این عمر چند روزه دنیا که با سرعت می‌گذرد و به عقب هم برنمی‌گردد برای آباد کردن عالم بی‌انتهای آخرت، حسرت آفرین است.امیرالمؤمنین‌علی(علیه‌السلام)«اللّه َاللّه َعبادَ اللّه ِ قَبلَ جُفوفِ الأقلامِ ، و تَصَرُّمِ الأیّامِ ، و لُزومِ
از زندگی به کل عقبم البته اگه بشه بهش گفت زندگی نمیدونم چرا باید شرایطم اینقدر خاص باشه اینقدر ...
همیشه حسرت خوردنامون متقابله یعنی یک طوریه من به شرایط تو حسادت میکنم تو به شرایط من و هیچ کدوم از زندگی راضی نیستیم
یعنی میدونید چی خوب بود اینکه هرچی داشتیم رو بهم میدادیم و کسی حسرت نمیخورد ...
نمیخوام بگم این همه فرق بین آدما چرا هست و چرا من نمیتونم به چیزای ساده ای که اونا بهشون رسیدن برسم
بعدش با خودم 2 2 تا 4 تا میکنم میگم حتما من مثل اونا خوب
اوّل زبانست که باید ساکت شود. کلمات خودشان را در سکوت طوری دیگری به انسان می نمایند. و مفاهیم از کالبد کلمه خارج می شوند. سپس ذهن است که ساکت می شود. تا تصاویر در جای خودشان بایستند و جریان سیّال و جوشان ذهن خاموش شود. به قول زنون،‌ ذهن ما از سکونات متعاقب مفهوم حرکت را انتزاع می کند. باید سال ها در این سکون ذهن ماند، تا قلب انسان ساکت شود. که احساس، مسیر خودش را پیدا کند. و برسد به آن وحدتی که ابن عربی می گوید. اینجاست که عشق می جوشد. که رنگی است ا
خانه
تک آهنگ
آلبوم کوردستان از آیت احمد نژاد آهنگ حسرت
آلبوم کوردستان از آیت احمد نژاد آهنگ حسرت
دانلود آلبوم جدید کوردستان از آیت احمد نژاد
 
ترانه و آهنگ جدید بسیار زیبا و شنیدنی حسرت از آیت احمد نژاد
 
 download new song from Ayat Ahmad Nejad called Hasrat
ALBUM KURDESTAN
 
 
 
متن آهنگ حسرت از آیت احمد نژاد
آیت احمدنژاد تک آهنگ
134 views بار
۱۳ آبان ۱۳۹۸
4
دانلود آهنگ با کیفیت 128دانلود آهنگ با کیفیت 320دانلود ویدیو با کیفیت 1080 
00:00 / 00:00
آهنگ های بیشتر از آیت احمد نژاد
آی
خانه
تک آهنگ
آلبوم کوردستان از آیت احمد نژاد آهنگ حسرت
آلبوم کوردستان از آیت احمد نژاد آهنگ حسرت
دانلود آلبوم جدید کوردستان از آیت احمد نژاد
 
ترانه و آهنگ جدید بسیار زیبا و شنیدنی حسرت از آیت احمد نژاد
 
 download new song from Ayat Ahmad Nejad called Hasrat
ALBUM KURDESTAN
 
 
 
متن آهنگ حسرت از آیت احمد نژاد
آیت احمدنژاد تک آهنگ
38 views بار
۱۳ آبان ۱۳۹۸
4
دانلود آهنگ با کیفیت 128دانلود آهنگ با کیفیت 320دانلود ویدیو با کیفیت 1080 
00:00 / 00:00
آهنگ های بیشتر از آیت احمد نژاد
آی
محبوبِ من
حقیقتش را اگر بخواهی من در تمام نقاط زندگی‌ام دیر بودم. چه آن زمانی که تو را دیدم، چه آن زمانی که پیدایت کردم، چه آن زمانی که فهمیدم باید عاشقت باشم. اصلا من همیشه دیر فهمیدم، همیشه‌ی خدا بی‌دقت بودم. دیرفهمِ بی‌دقت بدشانس می‌دانی یعنی چه؟ یعنی هیچ‌وقت فرصت به‌دست آوردنت را نداشتم که بخواهم روزی به ترس از دست دادنت فکر کنم. یک آدمِ دیرفهمِ بی‌دقتِ بدشانس با قلاب ح جیمی صید می‌شود، روی دندانه‌های سین کشته و بریده می‌شود، به‌آ
شهیدم.
شهیدِ به فرمان زیستن، به فرمان مُردن. 
شاهدم، حاضرم، با بال‌های مگسی، در مازه‌های عرشِ تاریکِ نمورم، می‌خزم، بالا را نگاه می‌کنم؛ سرابِ شهید نبودن را، رویای رهاییِ پرنده را در فضایی، که بی‌نهایت بودنش را بلد نیستم، و حتماً یله‌گیِ بی‌مرزش مرا می‌کُشت یا در زمان گُمَم می‌کرد.
برگِ سبزِ بامعنی‌ام، آویزانِ درختی پیر؛ حسرت به جانِ مرگی بی‌معنی، زرد، ارغوانی، خشک و بی‌خون. حسرت به جانِ بی‌سروسامانی در آغوشِ بادهای ولگرد. حسرت ب
آرزوت چیه تو زندگی... تاحالا بهش فکر کردی؟ 
تاحالا ب این فکر کردی ک چی میخوای از زندگی 
اصلا هدفت از زندگی کردن چیه؟ 
بزار ی چیزو بهت بگم اگر تو زندگیت تلاش نکنی و ب خواسته هات نرسی مطمئن باش کسایی دیگ اینکارو می کنن و تو فقط باید بشینی نگاه کنی و حسرت بخوری، حسرت خور نباش پاشو و شروع کن زندگی جریان داره... ضربه می خوری؟.. سقوط میکنی؟... خوب پاشو از نو شروع کن
مشکلات و نبین، مشکلات برای قوی تر شدن تو اومدن ن جا زدنت 
ادامه بده... هی برو جلو... نترس... اگ
بیمه_عمر
✅ تعریف #بیمه_عمر به زبانی ساده:
طرح بیمه_زندگی یک بیمه دوبعدی هست یعنی: ⚜️هم تعهدات و پوشش های بیمه ای دارد⚜️هم تعهدات مالی و صندوق بازنشستگیو در پی این هست که سطح زندگی افراد رو ارتقاء دهد.
در واقع وقتی کسی که بیمه میخرد:ریسک رو میفروشهخطر رو میفروشهبخش اعظمی از غم های بعد حوادث رو میفروشهنگرانی رو میفروشهشرمندگی رو میفروشهمحتاج بودن رو میفروشهسرافکندگی و بدهکار بودن رو میفروشهبی سرپناهی رو میفروشهتو صف وام ایستادن رو میفر
" هیچ وقت نمی‌فهمی کی آخرین باره، کی آخرین دفعه‌ایه که داری در آغوش میگیریش، بغلش می‌کنی، فشارش میدی، عطرش رو بو می‌کنی و …. لحظه‌ای که متوجه می‌شی آخرین بار رو هم از دست دادی، لحظه‌ای که متوجه می‌شی دیگه نمی‌تونی دوباره تو آغوشت بگیریش. اون لحظه، لحظه "حسرت آغوش آخر"ه. لحظه‌ای که حسرت می‌خوری از اینکه آغوش آخر رو خاطره نکردی، ساده از کنارش گذشتی و مثل همهٔ دفعات به آغوش کشیدی‌ش."
 
آغوش آخر می‌تونه صبح موقع خدافظی برای رفتن به کار با
کتاب ملت عشق الیف شافاکمترجم: مریم صالحی

رمانی سراسر عاشقانه و جذاب که نویسنده ترکیه ای اثر #الیف_شافاک
با قدرت تخیل خویش ماجرای جذاب جستجوی شمس و مولانا
را با یک روایت عاشقانه امروزی در آمیخته و
در چهل فصل به بیان قصه پرداخته است.
در آخر هر فصل نویسنده پند هایی را به عنوان سرلوحه
رفتارهای اجماعی بیان میکند که به رمان رنگ و بوی عرفانی می دهد .
این رمان در دل هر فصل قصه هایی ناب و جدید را
مطرح می کند که این روایت ها در فضای مجازی دست به دست شده
امروز را از وحشت فردا فردا را در حسرت امروز حالم ، از ترس رسوایی قالم ، در حسرت نه رفتن روزگار سرد می گذرد سرد این زنانه بودن ها و آن مردسالاری ودرین میانه پوچ می شود هیچ می شود همه انسان بودن همه عشق ورزیدن همه صداقتهای نا باورانه و تنهایی ؛   چون بختکی گلو گیر می شود ؛  ثانیه ، ثانیهِ زندگی را واز این همه تنها ؛ حسرت زندگیِ برباد رفته به جای می ماند تلخِ تلخ چون طعمِ فریب
مرا خویی است که نخواهم که هیچ دلی از من آزرده شود. این‌که جماعتی خود را در سماع بر من می‌زنند و بعضی یاران ایشان را منع می‌کنند، مرا آن خوش نمی‌آید. و صد بار گفته‌ام برای من کسی را چیزی مگویید. من به آن راضی‌ام و آخر من تا این حد دلدارم که این یاران که به نزد من می‌آیند، از بیم آن که ملول نشوند، شعری می‌گویم تا به آن مشغول شوند، و اگر نه من از کجا شعر از کجا؟
واللّه که من از شعر بیزارم، و پیش من از این بَتَر چیزی نیست! هم‌چنان است که یکی دست در
مولوی، پیونددهندهٔ ملت‌ها 
جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ یا وخش - ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) از مشهورترین شاعران فارسی‌زبان ایرانی‌تبار است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی
کتاب ملت عشق الیف شافاکمترجم: مریم صالحی

رمانی سراسر عاشقانه و جذاب که نویسنده ترکیه ای اثر #الیف_شافاک با قدرت تخیل خویش ماجرای جذاب جستجوی شمس و مولانا را با یک روایت عاشقانه امروزی در آمیخته و در چهل فصل به بیان قصه پرداخته است. در آخر هر فصل نویسنده پند هایی را به عنوان سرلوحه رفتارهای اجماعی بیان میکند که به رمان رنگ و بوی عرفانی میدهد . این رمان در دل هر فصل قصه هایی ناب و جدید را مطرح میکند که این روایت ها در فضای مجازی دست به دست شده و
‎محفل ادبی فیض در اولین نشست ویژه از سلسله نشست‌های تخصصی خود به بررسی ویژگی های زبانی آثار منظوم مولانا پرداخت این برنامه ۱۴ بهمن ۱۳۹۸ از ساعت ۱۵ تا ۱۷ در محل سالن جلسات کتابخانه مرکزی پارک شهر واقع در خیابان بهشت تهران برگزار شد.
در این محفل که با حضور شاعران،پزوهشگران و نویسندگان مطرح کشور برگزار شد.
‎قرن‌هاست که عارفان و شاعران و اهل فکرت در دریای بی‌کران اشعار و آثار مولانا جلال الدین رومی مروارید‌های معنا صید می‌کنند و جان‌های ر
 
فیلم مست عشق
 
پس از این‌که حسن فتحی کارگردان سریال پر مخاطب شهرزاد اعلام کرد که قصد دارد فیلمی درباره‌ شمس تبریزی و مولانا را در کشور ترکیه بسازد همه‌ی نگاه‌ها به این فیلم سینمایی جذب شد.
اولین بازیگر انتخاب شده برای ایفای نقش در مست عشق شهاب حسینی معرفی شد که قرار است به عنوان شمس تبریزی در این فیلم حضور پیدا کند و اما انتخاب بازیگر مکمل برای ایفای نقش شخصیت مولانا کمی برای سازندگان این فیلم حاشیه‌ ساز شد.
در ابتدا فرهاد توحیدی نویسند
 
مردی از جنس دریا
مردی از جنس دریا
امواج پرمتلاطم دریا برای تو از شیخ بحر، مرد دریا دل، ناخدای امت، غواص دریای علم و معرفت، صیاد قلوب، سید و صوفی زمانه، مفتی عصر، استاد سخن، شیخ الحدیث و التفسیر مولانا عبدالرحمان چابهاری (سربازی) می‌گویند.    امام و بنیان گذار مسجد جامع چابهار و مدیریت حوزه علمیه الحرمین الشریفین چابهار که اسم حوزه حاکی از عشق و علاقه وافر ایشان به سرزمین وحی است. 
   برادر قطب زمان، عارف بالله مولانا محمد عمر سربازی است و
اون بیرون داره بارون میاد ولی من نمی تونم برم بیرون... میدونم خسته شدین از بس تمام نوشته ها پر از حسرت بوده، خودمم خسته شدم! آخه ما آدما همیشه عادت داریم، عادت داریم به حسرت خوردن،‌با اینکه میدونیم کلی کار باید توی این تعطیلیا انجام بدیم، ولی بازم حسرت روزای پرمشغله مونو می خوریم، حسرت روزایی که وقت سرخاروندن نداشتیم، نمی دونم چرا یادمون میره اون موقع آرزو می کردیم که بتونیم توی خونه بشینیم و یه هفته ی کامل بخوابیم، یه ماه فیلم بینیم، لنگ رو
از دهم تا هفدهم دسامبر هر سال میلادی (19 لغایت 26 آذرماه)، هزاران نفر در شهر قونیه و بعضا در شهرهای استانبول و آنکارا ترکیه برای شرکت در مراسم گرامی داشت مولوی و جشنواره سالانه سماع دراویش، حضور پیدا می کنند. هم اکنون قونیه در حال مهیا کردن خود برای یکی از مهمترین رویدادهای سال می باشد و آن جشنواره سالانه بزرگداشت مولوی و مراسم چرخش دراویش است. برای افراد بسیاری این یک سفر برای بزرگداشت مرگ یک شاعر و همینطور آثار او است که همچنان در جامعه امرو
بجوشید بجوشید که ما بحر شعاریم 
بجز عشق بجز عشق دگر کار نداریم 
مولانا در این غزل، میفرماید که:
ای انسان ، ای اشرف مخلوقات ، اجازه بده که این عشق ، این برکت زندگی ، این آب زندگانی از درونت جوشیده و بالا بیاید تا در فضای یکتائی با خدا یکی شوی و طعم و لذت وحدت و یگانگی را به چشی . برای این که ما انسان ها ، دریای نشانی های عشق ، خدا ، و وحدت هستیم . 
شعار به معنای نشان و نشانی و علائم است . ما نشانی های این یگانگی و وحدت را می شناسیم . این نشانی ها ؛ برک
 
چقدر قشنگه که ادم قبل از هر حرکتی یا هر صحبتی به این فکر کنه که این عملش روی زندگی بقیه چه تاثیری میذاره .
چقدر دوست داشتنی هستند ادمایی که حداقل سعی میکنن ،باعث ناراحتی و حسرت کسی نباشن .
ماها چی؟ به فکر هستیم که باعث اه کشیدن و حسرت کسی نشیم؟!
کاری به اینکه ایشون شهید هستن ندارم ،فقط این جمله اشون به نظرم شیرین اومد و قابل تامل ،کاش یاد بگیریم.
همیشه بی تو در این قلب خسته غوغا بودهمیشه سهم دلم حسرت و تمنا بودهزار سال به دنبال عشق میگشتمتو عشق بودی و جان بی تو در تقلا بودتو را ندیدم از آغاز و راه گم کردمتو را ندیدم و این تلخ، زهر دنیا بودتو را ندیدم از آغاز و قلب می پنداشتکه بی تو در خطرِ مرگ و عشق، تنها بودنه! جانِ بی تو از عالم، امید خیر نداشتو ناامید از اعجاز صبحِ فردا بودخنک نسیم بهشتی که بازگشتی بازو بازگشتنت آغاز حسرت ما بودنشسته ام به تماشای تو ولی هیهاتکه سهم این منِ تنها فقط تم
هوروزی هجده بار خلع بدن نمودن سندالعرفان قدوة العرفاء الراشدین السید النجیب میرزا ابوالقاسم شریفی ذهبی (راز) شیرازیذکر و فکرم داد و در خلوت نشانداز حضیضِ تن به اوج دل رساندسِیر ها حاصل شدم از کشف و دیدهرچه کردم عرض او کم می شنیدآخرم گفت ، ای پسر ، اینجا بایستدر طریقت دل به این ها بسته نیستسعی کن تا خلع تن حاصل شودگرددت دل زنده ، جان کامل شودچون شود خلع بدن حاصل تو رانفس میرد ، دل شود کامل تو رادر ریاضت روز و شب من تن زدمتا دمی خلع بدن حاصل شدمع
مولانا مبارک زیدی قمی کی فرمائش پر مصرع طرح پر لکھے گئے اشعار
.خلد و کوثر پہ حق ذرا نہ ہوا
جس کا حیدر سے رابطہ نہ ہوا
بے ولائے علی نبی کی ثنا
شُکْر  میں ایسا بے وفا نہ ہوا
سو کے پہلوئے مصطفیٰ میں بھی
مثلِ الماس، کوئلہ نہ ہوا
ادامه مطلب
مولانا مبارک زیدی قمی کی فرمائش پر مصرع طرح پر لکھے گئے اشعار
.خلد و کوثر پہ حق ذرا نہ ہوا
جس کا حیدر سے رابطہ نہ ہوا
بے ولائے علی نبی کی ثنا
شُکْر  میں ایسا بے وفا نہ ہوا
سو کے پہلوئے مصطفیٰ میں بھی
مثلِ الماس، کوئلہ نہ ہوا
ادامه مطلب
 
اتحادیه ابلهان
اتحادیه ابلهان یکی از بهترین و شیرین ترین کتاب های بود که تا کنون خوانده بودم و احتمالا خواهد بود.
طنز شیرینی داشت. طنزی که کمی باید با فرهنگ آمریکایی کتاب آشنا می بود. همیشه طنز را دغدغه کامل می کند. این کتاب پر از دغدغه بود.
عاشقانه‌کتاب را خواندم و شخصیت ایگنیشس مثل برادرم بود. مانند برادرم شده بود. گاهی با او همدردی می کردم.
با او گاهی هم اندیشه بودم. این‌کتاب به شدت پیشنهاد می شود. اولین بار با داستان عجیبش جذب این‌کتاب ش
 
اتحادیه ابلهان
اتحادیه ابلهان یکی از بهترین و شیرین ترین کتاب های بود که تا کنون خوانده بودم و احتمالا خواهد بود.
طنز شیرینی داشت. طنزی که کمی باید با فرهنگ آمریکایی کتاب آشنا می بود. همیشه طنز را دغدغه کامل می کند. این کتاب پر از دغدغه بود.
عاشقانه‌کتاب را خواندم و شخصیت ایگنیشس مثل برادرم بود. مانند برادرم شده بود. گاهی با او همدردی می کردم.
با او گاهی هم اندیشه بودم. این‌کتاب به شدت پیشنهاد می شود. اولین بار با داستان عجیبش جذب این‌کتاب ش
و من از عدالت خدا و ازینکه ده سال و نیمه صدامون را نمیشنوه گریه میکنم و بغض دارم.. دلم میخواد برم یه جا و اینقدر داد بزنم و جیغ بزنم که از حال برم. کاش مشکلمون قابل حل بود هر چند اگه خدا لطف کنه فشار روحی را میتونه کم کنه ولی حسرت و دلتنگی عزیزمون همواره هستدلم برای عزیزمون تنگ شده و ۵/۵ ساله صدا کردنش شده حسرت وجودش را دیگه نگمممممم:////

ساعت ۱۹:۴۳ نوشت: بعد بغض و گریه، فقط پیاده روی و خارج شدن از خونه میتونست آرومم کنه
اولین پیاده روی من و ب در سال
در این بخش کلی اس ام اس عاشقانه غمگین براتون داریم.
به سلامتی‌ مترسککه با لبخندی به پهنای وجودشو دستهایی باز به فراخی آرزویشدر حسرت یک بغل گرم جان داد…
 
اس ام اس حسرت غمگین
 
خداوند ازم پرسید می خوری یا می‌بری؟گفتم میخورم اما غافل از این‌که رسمش این بود که حسرت را می‌خورند و لذت را می‌برند!
 
اس ام اس حسرت داشتن
 
یک شب از دفتر عمرم صفحاتی خواندمچون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم!همه ی ی دفتر عمرم ورقی بیش نبود!همه ی ی ی آن ورق حسرت ملاقات تو
بیمه عمر یک فرهنگ است.با فرهنگ،آرامش خود تضمین کنید
 تعریف بیمه عمر به زبانی ساده:
 
طرح بیمه زندگی یک بیمه دوبعدی می باشد، یعنی هم تعهدات و پوشش های بیمه ای دارد هم تعهدات مالی و صندوقِ حمایت از دوران ِ بازنشستگی، که سطح زندگی افراد رو ارتقاء می دهد.
در واقع وقتی کسی بیمه میخرد ،ریسک را میفروشد.
خطر را میفروشد.
بخش اعظمی از غم های بعد حوادث را میفروشد.
نگرانی را میفروشد.
شرمندگی را میفروشد.
محتاج بودن را میفروشد.
سرافکندگی و بدهکار بودن را
گاهی الکی الکی سر یه مشت تاراحتی و عصبانیت،آدما رو از خودمون می رونیم.این یک اشتباهه بزرگه،بدون شک.مگه ما چقدر زنده می مونیم؟مگه دنیا تا کجا ادامه داره؟مگه زندگی چقدر دووم میاره؟اصلا ارزشش رو نداره که بخاطر ناراحتی ها و عصبانیت ها بین خودمون و عزیزامون فاصله بندازیم.چون که بعدش،یه کم که بگذره،خودمون حسرت می خوریم.حیفه،خیلی حیف!من توی اینجور مواقع با خودم میگم:اگر امروز یا فردا،طرف(کسی که از دستش ناراحت یا عصبانیم)یه اتفاقی براش بیوفته،یه
قرار بود شب ها برای آسایش آدم باشه...
 نه شمردن حسرت ها...
خستگی ما با خواب رفع نمیشه، خواب فقط خستگیمون رو دست به دست میکنه به بیداری دوباره 
+میدونی دلتنگی یعنی چی ؟
یعنی با دیدن خندش تو عکس گریت بگیره ...
+بدی کردن حدی نداره،
اما خوبی چرا، از حدش که بگذری، ازت میگذرن...
+نه زنگ زدن نوبتیه نه پیام دادن ولی بالاخره آدم خسته میشه و فکر میکنه مزاحمه..!
+ورژن جدیدم اینه میخوام برای خودم خوب باشم نه واسه بقیه...
+کنکور خراب کردم ، گند زدم... همین
عادت عجیبی داشتم و سعی میکردم جایی بروزش ندهم،برای هر کس کنج قفس ذهنم اسم های مختلفی رو ذخیره کرده بودم.مثلا فریبا هم شراره بود هم فریبا!فریبا ساغر بود و عزت،پروانه بود و شمس..
معنای اسم رو با ویژگیشون تطابق میدادم و توی موبایلم اینجوری سیوشون میکردم و یا توی خلوت اینجوری صداشون!
ولی او!نام او!
نامش درست مانند چشمانش در جانم نفوذ کرده بود،برایم مقدس شده بود
زیبا ترین نام این منظومه شمسی که زمزمه کردنش جانی دوباره میبخشد به این تشنه
خواستم ول
#یک_لحظه_سکوت_قدری_تامل
عشق خدایی
چرا مولانا کمتر از "گناه" می‌گوید؟
 مثنوی مولوی، یک اثر بی‌نظیر معنوی است. ولی جالب است بدانید آن میزان که ادیان و مذاهب درباره گناه و معصیت، حلال و حرام، نجاست و طهارت انسان را انذار و هشدار دادند، مولانا در آثارش سخن نگفته است، چرا؟!
خداوند، عشق مولاناست،
 اما چرا عبور از خطوط قرمز و حدود الهی او را حساس نمی‌کند،
رگ غیرتش باد نمی‌کند،
 تعصب مذهبی‌اش گل نمی‌کند،
و خونش به جوش نمی‌آید، 
چرا؟!
آیا مولانا گ
مولانا در مثنوی داستان شیخی را تعریف می کند که در تاریکی دم صبح افسار الاغش را جلو حمام به مردی که چهره اش نمایان نبود سپرد و به حمام رفت، وقتی برگشت دید که افسار الاغش در دست دزد معروف ده است و شروع کرد به داد و بیداد. دزد گفت چرا داد و بیداد می کنی؟
شیخ گفت ای دزد نابه کار افسار الاغ من در دست تو چه می کند؟
دزد گفت تو خود در تاریکی الاغت را به من سپردی. تازه مرا از کارم باز داشتی و حالا داد و بیداد هم می کنی.
شیخ پرسید: پس چرا الاغ را ندزدیدی؟
دزد گ
به صبوری. به خشم. به ناچاری. به لابد هایم .به شاید هایم. به نمی شود هایم. به ضمیر پنهان تو.به پیدایی او. به در ها و اتاق ها و پنجره ها. خیابان هایی که در آن ها گرفتارم. درختانی که بی برگ سر می کنند. به آفتاب از این سوی پنجره. به سکوت خاک و برگ و آب. به واژه واژه ی آدم ها. به خاموشی مولانا.
خب راجع به کتاب امیرعلی ق میخواستم نظرمو بگم. بعد فهمیدم من واقعا صاحب نظر نیستم. فقط میتونم بپرسم آیا تو همه‌ی بازه‌های تاریخی ملت‌ها ابتذال‌پسند بودن یا هر چی دورتر میشیم وضعیت خراب‌تر میشه؟ مثلاً مولانا اون موقع مبتذل بوده؟ یا جامعه‌ی اون زمان به هنر اهمیت می‌داده و احترام میذاشته؟
البته که برای خودم می نویسم از حرف هایی که نباید به زبان بیاورم ... هیچ وقت ..‌ از حسرت ها.. حسرت نگاه ها... 
نگو که بازم میخوای بری.. نگو که دلم دیگه طاقت از دست دادان ندارم.. اونم تو .. ۹ هفته و ۴ روزه که دارم باهات حرف میزنم... نگو که این روزا روزای آخر با هم بودنه... تلخه اما هر لحظه و هر لحظه و هر لحظه.. حتی صدم ثانیه های این هفته تمام ترس دنیاتوی وجودمه که از دست بدم.. که از دست دادنت اتفاق بیفته‌... آخه چطوری میتونم شاهد از دست دادنت باشم؟؟ خدا داره با
 
یه مرکز ازدواجی پارسال راه انداخت دانشگاهمون... امور فرهنگی من و چند نفر که مرتب میرفتیم برا کارای فرهنگی رو خفت کرد فرستاد اونجا. مرکز مشاوره خیلی بزرگ و مشاورای عالی. من از مشاورای روانشناسی و دکتر های کنترل استرسش خیلی استفاده کردم با هزینه نزدیک به صفر! یه فرم داشت با ریز ترین مشخصات! اون برا ازدواج بود. اونم پر کردم....
حالا امروز خانمه زنگ زده میگه میخوام یه نفر رو بهت معرفی کنم. عکس سه در چهارم رو دیده احتمالا! :|
گفتم من قصد ندارم. حالم خ
 سوره_مریم آیه ۳۹
وَأَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ
و آنان را از روز ندامت و حسرت بترسان، آن هنگام که کار (از کار) بگذرد ( وهمه چیز پایان یابد) در حالی که ( اکنون) آنان در غفلتند و ایمان نمی‌آورند.
 تفسیر_و_توضیح:
کلید همه‌ی بدبختی ها، غفلت است. غفلت از خداوند، غفلت از معاد، غفلت از آثار و پیامد های گناه، غفلت از توطئه های شیطان،  غفلت از تاریخ و سنت های آن و غفلت از جوانی و استع

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خرما های با کیفیت ایران